نقد و بررسی تخصصی آنتون چخوف از نظر ماکسیم گورکی
قیمت35000
کتاب آنتون چخوف از نظر ماکسیم گورکی
مروری بر کتاب
اصول نویسندگی چخوف در داستانهای این دوره بهقرار زیر است:
سادهگی و صمیمیبودن، وصفهای دقیق، دخالتنکردن نویسنده در متن؛ زیرا نویسنده با طرح علت یا ارائهی راهحل برای مسائل شخصیتها، از خوانندهی خود سوءاستفاده می کند. خواننده باید خود نتایج خویش را اخذ کند – بر شالودهی آنچه شاهد بوده است، و با آزادی کامل. چخوف نخستین کسی است که نرم سخن می گویدو از سر اعتماد.
برخلاف تورگینف، که روایتاش آرام و هماهنگ و«هنری» است، او از سبک امساک می جوید، سبکی که در آن هر لفظ معنایی پنهان دارد و بر خلاف دیگران که عاطفه خواننده را بر می انگیزند، با او می خندند و می گریند، چخوف مخاطب را چهره در چهرهی رویدادها و مردم می گذارد و آنگاه او را با تمهیدهای خویش وا مینهد و اعصاب وی را اغلب از تلنگری بهجا و مغتنم از شرح و تفصیل بیتاب می کند.
و به این ترتیب، بی کلمهای توضیح، خواننده را به درون درک عمیق شخصیتهایش می کشاند. آدمی، داستان چخوف را در حالتی از خلسهی بیکنش نمیخواند؛ همیشه در فراگردها همکاری دارد. هیچ موضوع روشنفکرانهای به خواننده تحمیل نمیشود؛ اما پیچیدگی، هست….
«منتقدان مثل خرمگس هایی هستند که از شخم زدن زمین توسط اسب ها جلوگیری می کنند-عضلات اسب مانند سیمهای ویولون کشیده شده است که ناگهان یک خرمگس روی کفل اسب وزوزکنان فرود می آید و نیش می زند-پوست اسب مرتعش می شود و می لرزد و اسب دمش را تکان می دهد.
وزوز خرمگس برای چیست؟ احتمالاً خودش هم نمی داند.او ذاتاً طبیعت نا آرامی دارد و میخواهد حس کند که «می دانی من هم هستم».فکر می کنم او می گوید:«نگاه کن من بلدم وزوز کنم.چیزی نیست که من نتوانم درموردش وزوز کنم».
من تمام نقدهای داستان هایم را در مدت 25 سال خوانده ام و یادم نمی آید که یک نکته ی مثبت یا حداقل یک توصیه ی خوب در آنها وجود داشته باشد- تنها نقادی که همواره بر من اثر می گذارد اسکا بیچوفسکی است که پیش بینی کرده است که من در ته فاضلاب، مست خواهم مرد.
قیمت35000
کتاب آنتون چخوف از نظر ماکسیم گورکی
مروری بر کتاب
اصول نویسندگی چخوف در داستانهای این دوره بهقرار زیر است:
سادهگی و صمیمیبودن، وصفهای دقیق، دخالتنکردن نویسنده در متن؛ زیرا نویسنده با طرح علت یا ارائهی راهحل برای مسائل شخصیتها، از خوانندهی خود سوءاستفاده می کند. خواننده باید خود نتایج خویش را اخذ کند – بر شالودهی آنچه شاهد بوده است، و با آزادی کامل. چخوف نخستین کسی است که نرم سخن می گویدو از سر اعتماد.
برخلاف تورگینف، که روایتاش آرام و هماهنگ و«هنری» است، او از سبک امساک می جوید، سبکی که در آن هر لفظ معنایی پنهان دارد و بر خلاف دیگران که عاطفه خواننده را بر می انگیزند، با او می خندند و می گریند، چخوف مخاطب را چهره در چهرهی رویدادها و مردم می گذارد و آنگاه او را با تمهیدهای خویش وا مینهد و اعصاب وی را اغلب از تلنگری بهجا و مغتنم از شرح و تفصیل بیتاب می کند.
و به این ترتیب، بی کلمهای توضیح، خواننده را به درون درک عمیق شخصیتهایش می کشاند. آدمی، داستان چخوف را در حالتی از خلسهی بیکنش نمیخواند؛ همیشه در فراگردها همکاری دارد. هیچ موضوع روشنفکرانهای به خواننده تحمیل نمیشود؛ اما پیچیدگی، هست….
«منتقدان مثل خرمگس هایی هستند که از شخم زدن زمین توسط اسب ها جلوگیری می کنند-عضلات اسب مانند سیمهای ویولون کشیده شده است که ناگهان یک خرمگس روی کفل اسب وزوزکنان فرود می آید و نیش می زند-پوست اسب مرتعش می شود و می لرزد و اسب دمش را تکان می دهد.
وزوز خرمگس برای چیست؟ احتمالاً خودش هم نمی داند.او ذاتاً طبیعت نا آرامی دارد و میخواهد حس کند که «می دانی من هم هستم».فکر می کنم او می گوید:«نگاه کن من بلدم وزوز کنم.چیزی نیست که من نتوانم درموردش وزوز کنم».
من تمام نقدهای داستان هایم را در مدت 25 سال خوانده ام و یادم نمی آید که یک نکته ی مثبت یا حداقل یک توصیه ی خوب در آنها وجود داشته باشد- تنها نقادی که همواره بر من اثر می گذارد اسکا بیچوفسکی است که پیش بینی کرده است که من در ته فاضلاب، مست خواهم مرد.