نقد و بررسی تخصصی به طرف اسفل السافلین
قیمت150000
کتاب به طرف اسفل السافلین
سر و صدای مشتریها و شاگرد قهوه چی قطع شد. سرها به طرف میزی که صدای کشیده از آنجا آمده بود برگشت. شخصی که کشیده را خورده بود، مردی بود تنومند و قوی هیکل. و به عکس، کسی که کشیده را زده بود آدمی لاغر و ریفو بود. جای پنجۀ موجود ریغونه، روی گونۀ آن دبوری تنومند چنان نقش بسته بود که حتی ادارۀ انگشت نگاری شهربانی میتوانست هویت ضارب را هم تصدیق کند.
همه خیال کردند هم الان مرد تنومند بلند خواهد شد، یقۀ ریفوی مادر مرده را خواهد چسبید و مادرش را به عزایش خواهد نشاند؛ ولی اینطوری نشد؛ بلکه مرد تنومند بلند شد و فریاد زد:
– شکایت میکنم!
جیک از کسی در نیامد. پس از لحظهای، مردی که کشیده را نوش جان کرده بود، رو به مشتریهای قهوه خانه کرد و گفت:
«- همه تون دیدین… همه شاهدین!…
و بعد، به طرف موجود ریفونه که قدش تا شانۀ او هم نمیرسید رو کرد و گفت:
«- یاللاه، پاشو بریم کلانتری…
مردک نی قلیونی، به جای جواب، مثل این که دارد مگسی را کیش میکند با دستش حرکتی کرد و صدائی نامفهوم از گلویش خارج شد.
مرد تنومند رفت بیرون. مشتریها به بازی و سرگرمی خود مشغول شدند و قهوه خانه، همهمۀ معمولی خود را از سر گرفت.
پس از چند لحظه، مرد تنومند با یک پاسبان برگشت، مرد ریفونه را به پاسبان نشان داد و گفت:
«- خودشه سرکار…
قیمت150000
کتاب به طرف اسفل السافلین
سر و صدای مشتریها و شاگرد قهوه چی قطع شد. سرها به طرف میزی که صدای کشیده از آنجا آمده بود برگشت. شخصی که کشیده را خورده بود، مردی بود تنومند و قوی هیکل. و به عکس، کسی که کشیده را زده بود آدمی لاغر و ریفو بود. جای پنجۀ موجود ریغونه، روی گونۀ آن دبوری تنومند چنان نقش بسته بود که حتی ادارۀ انگشت نگاری شهربانی میتوانست هویت ضارب را هم تصدیق کند.
همه خیال کردند هم الان مرد تنومند بلند خواهد شد، یقۀ ریفوی مادر مرده را خواهد چسبید و مادرش را به عزایش خواهد نشاند؛ ولی اینطوری نشد؛ بلکه مرد تنومند بلند شد و فریاد زد:
– شکایت میکنم!
جیک از کسی در نیامد. پس از لحظهای، مردی که کشیده را نوش جان کرده بود، رو به مشتریهای قهوه خانه کرد و گفت:
«- همه تون دیدین… همه شاهدین!…
و بعد، به طرف موجود ریفونه که قدش تا شانۀ او هم نمیرسید رو کرد و گفت:
«- یاللاه، پاشو بریم کلانتری…
مردک نی قلیونی، به جای جواب، مثل این که دارد مگسی را کیش میکند با دستش حرکتی کرد و صدائی نامفهوم از گلویش خارج شد.
مرد تنومند رفت بیرون. مشتریها به بازی و سرگرمی خود مشغول شدند و قهوه خانه، همهمۀ معمولی خود را از سر گرفت.
پس از چند لحظه، مرد تنومند با یک پاسبان برگشت، مرد ریفونه را به پاسبان نشان داد و گفت:
«- خودشه سرکار…