نقد و بررسی تخصصی حکایات و خانواده ی سرباز-اثر نیما یوشیج
قیمت80000
کتاب حکایات و خانواده ی سرباز
مروری بر کتاب
علی اسفندیاری یا علی نوری مشهور به نیما یوشیج (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴خورشیدی در دهکده یوش استان مازندران – درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸خورشیدی در شمیران تهران) شاعر معاصر ایرانی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
نیما پوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود. تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود.
شمع می سوزد بردَم پرده
تا کنون این زن خواب ناکرده
تکیه داده ست او روی گهواره
آه! بیچاره ! آه! بیچاره!
وصله چندی ست پرده ی خانه اش
حافظ لانه اش
مونس این زن هست، آه او
دخمه ی تنگی ست خوابگاه او
در حقیقت لیک چاردیواری
محبسی تیره به هر بدکاری
ریخته ازهم چون تن کهُسار
پیکر دیوار
اندرین سرما کآب می بندد
بر بساط فقر مرگ می خندد
بخت می گرید، قلب میرنجد
این زن سرباز، درد می سنجد
عده ی درد ست، عده ی ایام
پیش این ناکام
یعنی این موسم آخر پائیز
بینوایان راست موسمی خون ریز
بخت برگشته تا بدین روزست
آتش گرمش، آه جان سوزست!
جامه ی طفلش بازوان اوست
این جهان اوست!
یک دو روزست او قوت نادیده
با دوفرزندش خوش نخوابیده
یک تن ازآنها خواب و ده ساله ست
دیگری بیدار، کاراو ناله ست
شیرخواهد، لیک شیر مادرکم
این هم یک ماتم
قیمت80000
کتاب حکایات و خانواده ی سرباز
مروری بر کتاب
علی اسفندیاری یا علی نوری مشهور به نیما یوشیج (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴خورشیدی در دهکده یوش استان مازندران – درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸خورشیدی در شمیران تهران) شاعر معاصر ایرانی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
نیما پوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود. تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود.
شمع می سوزد بردَم پرده
تا کنون این زن خواب ناکرده
تکیه داده ست او روی گهواره
آه! بیچاره ! آه! بیچاره!
وصله چندی ست پرده ی خانه اش
حافظ لانه اش
مونس این زن هست، آه او
دخمه ی تنگی ست خوابگاه او
در حقیقت لیک چاردیواری
محبسی تیره به هر بدکاری
ریخته ازهم چون تن کهُسار
پیکر دیوار
اندرین سرما کآب می بندد
بر بساط فقر مرگ می خندد
بخت می گرید، قلب میرنجد
این زن سرباز، درد می سنجد
عده ی درد ست، عده ی ایام
پیش این ناکام
یعنی این موسم آخر پائیز
بینوایان راست موسمی خون ریز
بخت برگشته تا بدین روزست
آتش گرمش، آه جان سوزست!
جامه ی طفلش بازوان اوست
این جهان اوست!
یک دو روزست او قوت نادیده
با دوفرزندش خوش نخوابیده
یک تن ازآنها خواب و ده ساله ست
دیگری بیدار، کاراو ناله ست
شیرخواهد، لیک شیر مادرکم
این هم یک ماتم