سرنوشت یک انسان- تالیف میخائیل شولوخف- مترجم ایرج بشیری

شناسه محصول: 1123
  • نویسنده: میخائیل شولوخف
  • مترجم: ایرج بشیری
  • ناشر: نشر باران
  • تعداد صفحه: 63
  • دست دوم
انتشارات توسعه روابط تجاری برگزیده
بازگشت
0.00 از 5 امتیاز (عضویت از 4 سال پیش)
آماده ارسال
بازگشت
آماده ارسال
این محصول موجود و آماده ارسال می باشد.

70,000 60,000 تومان
%14

1 در انبار

بازخورد درباره این کالا
محصولات مشابه
فروش ویژه
سرنوشت یک انسان- تالیف میخائیل شولوخف- مترجم ایرج بشیری
سرنوشت یک انسان- تالیف میخائیل شولوخف- مترجم ایرج بشیری
موجود

70,000 60,000 تومان
%14

1 در انبار

نقد و بررسی تخصصی سرنوشت یک انسان- تالیف میخائیل شولوخف- مترجم ایرج بشیری

قیمت70000
سرنوشت یک انسان
موضوع:
داستان های روسی قرن 20
توضیحات
قسمت هایی از کتاب سرنوشت یک انسان:
«تنها سیگار کشیدن و در غربت مردن دست کمی از هم ندارند.»
«واقعا که بشر سرنوشت عجیبی دارد. مضحک این‌جاست که در آن لحظه کوچک‌ترین اثری از ترس در من وجود نداشت. به وی نگاه می‌کردم و در فکر لحظه ای که او مرا می‌کشت بودم. می‌خواستم بدانم که گلوله را به کدام نقطه از بدنم می‌زند؟ در قلبم یا در مغزم؟ مثل این که فرقی داشت بدانم گلوله لعنتی به کجای بدنم می‌خورد!»
«وقتی رنج‌هایی را که در خاک آلمان مجبور به تحمل آن‌ها بودیم به خاطر می‌آورم، هنگامی که دوستانم را که تا سرحد مرگ در اردوگاه شکنجه می‌شدند با یاد می‌آورم، احساس می‌کنم قلبم از جا کنده می‌شود و در گلویم گیر می‌کند و نفس کشیدن را بر من مشکل می‌سازد.»
«وقتی از آن‌جا بیرون می‌آمدم سرم گیج می‌رفت، چون در طی این دو سال حتی ماهیت انسانیت نیز از یادم رفته بود. در بازداشتگاه آلمان‌ها به ما آموخته بودند که بایستی همیشه گردنمان را به جلو بزرگ‌ترها خم کنیم. مدت‌ها صرف وقت نمودم تا این عادت زشت را از خود دور کردم.»
«این مردانی که موی سیاه خود را در جنگ سفید کرده‌اند تنها شب‌ها نمی‌گریند. آن‌ها روزها نیز می‌گریند. مهم این‌جاست که نباید قلب کوچک طفلی، با نظاره اشک های غیرارادی آنان، که گونه‌های مردانه‌شان را می‌سوزانند، جریحه دار گردد.»

قیمت70000

سرنوشت یک انسان

موضوع:

داستان های روسی قرن 20

توضیحات

قسمت هایی از کتاب سرنوشت یک انسان:

«تنها سیگار کشیدن و در غربت مردن دست کمی از هم ندارند.»

«واقعا که بشر سرنوشت عجیبی دارد. مضحک این‌جاست که در آن لحظه کوچک‌ترین اثری از ترس در من وجود نداشت. به وی نگاه می‌کردم و در فکر لحظه ای که او مرا می‌کشت بودم. می‌خواستم بدانم که گلوله را به کدام نقطه از بدنم می‌زند؟ در قلبم یا در مغزم؟ مثل این که فرقی داشت بدانم گلوله لعنتی به کجای بدنم می‌خورد!»

«وقتی رنج‌هایی را که در خاک آلمان مجبور به تحمل آن‌ها بودیم به خاطر می‌آورم، هنگامی که دوستانم را که تا سرحد مرگ در اردوگاه شکنجه می‌شدند با یاد می‌آورم، احساس می‌کنم قلبم از جا کنده می‌شود و در گلویم گیر می‌کند و نفس کشیدن را بر من مشکل می‌سازد.»

«وقتی از آن‌جا بیرون می‌آمدم سرم گیج می‌رفت، چون در طی این دو سال حتی ماهیت انسانیت نیز از یادم رفته بود. در بازداشتگاه آلمان‌ها به ما آموخته بودند که بایستی همیشه گردنمان را به جلو بزرگ‌ترها خم کنیم. مدت‌ها صرف وقت نمودم تا این عادت زشت را از خود دور کردم.»

«این مردانی که موی سیاه خود را در جنگ سفید کرده‌اند تنها شب‌ها نمی‌گریند. آن‌ها روزها نیز می‌گریند. مهم این‌جاست که نباید قلب کوچک طفلی، با نظاره اشک های غیرارادی آنان، که گونه‌های مردانه‌شان را می‌سوزانند، جریحه دار گردد.»

مشخصات فنی سرنوشت یک انسان- تالیف میخائیل شولوخف- مترجم ایرج بشیری

  • وزن 120 گرم